میان خشم و انتقام به قلم علیرضا لرکی
پارت سوم
زمان ارسال : ۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
یونس از جیبش گوشی بیرون آورد. چراغ قوه آن را روشن کرد و نور آن را به صورتم انداخت. فکر هوشمندانه و دلگرم کنندهای بود. او در تاریکی عمق چاه، نمیتوانست مرا تشخیص دهد، نور را تکان داد، تا دقیقا صورتم را ببیند. اما من در روشنایی روز و در جایی که ایست ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فاطی
00زیبا