پارت چهارم

زمان ارسال : ۴۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 2 دقیقه

مادرم انگار با این حرف من کمی قانع شد. با صدایی آهسته پرسید:
ـ حالا کی عقدشونه؟
پدرم نفسش را سنگین از سینه بیرون فرستاد و جواب داد:
ـ عقد کردن.
من و مادرم و میلاد خشکمان زده بود! این دیگر آخر بی‌‌احترامی به خانواده‌‌امان بود! با لحنی بهت‌‌زده پرسیدم:
ـ بدون ما؟!!
پدرم نگاهش را معطوف به من کرد و جواب داد:
ـ هیچ کس تو محضر نبود. فقط من بودم و خانواده‌‌ی سرهنگ و دو

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطمه

    00

    خوب

    ۱ هفته پیش
  • ارزو

    00

    عالی

    ۲ هفته پیش
  • راضیه نعمتی | نویسنده رمان

    ♥️

    ۲ هفته پیش
  • طاها

    00

    عالی

    ۲ هفته پیش
  • زینب محمدی مهماندوست

    00

    تااینجاخوب بود

    ۲ هفته پیش
  • fariba

    00

    عالی

    ۳ هفته پیش
  • nasim

    00

    تا اینجا خوب بوده

    ۳ هفته پیش
  • هاله

    00

    دوست داشتنیه

    ۳ هفته پیش
  • رها

    00

    عالی

    ۳ هفته پیش
  • اسما عموری

    00

    عالیست

    ۴ هفته پیش
  • لیلی

    00

    خوب

    ۴ هفته پیش
  • نورا

    00

    رمان عالی بود ولی کاش پارت ها بیشتر بودن چون ما رو توی آنپاس می ذارید ممنون نویسنده گل این یه نظریه از من بود میشه ناراحت نشید راضیه جون

    ۴ هفته پیش
  • راضیه نعمتی | نویسنده رمان

    ممنونم عزیزم از لطفت. روال پارتگذاری رایگان و وی آی پی رمان جاذبه به این شکل هست. روزهای فرد رایگان. هر روز غیر از جمعه ها وی آی پی. از قبل تنظیم شده. ناراحت نشدم خوشگلم 😍♥️

    ۴ هفته پیش
  • مرضیه

    ۱۹ ساله 00

    عالی

    ۱ ماه پیش
  • راضیه نعمتی | نویسنده رمان

    🙏♥️

    ۱ ماه پیش
  • یمنا خداجو

    00

    مممممممم

    ۱ ماه پیش
  • ازیتا

    00

    عالی

    ۱ ماه پیش
  • عالی

    00

    بسیار خوب

    ۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.