جاذبه به قلم راضیه نعمتی
پارت چهارم :
مادرم انگار با این حرف من کمی قانع شد. با صدایی آهسته پرسید:
ـ حالا کی عقدشونه؟
پدرم نفسش را سنگین از سینه بیرون فرستاد و جواب داد:
ـ عقد کردن.
من و مادرم و میلاد خشکمان زده بود! این دیگر آخر بیاحترامی به خانوادهامان ب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
00خانمی این سرهنگ اسم کوچکش میگن یاتاآخرهمون سرهنگ میمونه🤔🙏💞💋