پارت دوم

زمان ارسال : ۴۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه

در را میلاد لعنتی زودتر از من باز کرد و پدرمان از دیدن جفتمان با آن وضع جلوی در جا خورد:
ـ چه خبرتونه؟! چرا این‌‌جوری درو باز می‌‌کنید؟!
ضربه‌‌ای به بازوی سفت میلاد کوبیدم و جلوی او آمدم. با نگاهی به جعبه‌‌ی در دست پدرم زود پرسیدم:
ـ بابا جونم برام شیرینی خریدی؟
میلاد تلاش داشت من را از جلوی خود کنار بزند تا جعبه شیرینی را ببیند. نگاه پدرم با لبخند تا جعبه‌‌ی در دستش پا

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • زهرا

    00

    خیلی رمانش قشنگه

    ۴ روز پیش
  • راضیه نعمتی | نویسنده رمان

    ♥️🧡

    ۳ روز پیش
  • ؟؟

    00

    خوبه

    ۴ روز پیش
  • هلیا

    00

    خیلی خوب بود

    ۴ روز پیش
  • رها

    00

    خوبه

    ۶ روز پیش
  • سما

    00

    عالیه♡♡

    ۷ روز پیش
  • راضیه نعمتی | نویسنده رمان

    🧡💙

    ۶ روز پیش
  • .....

    00

    عالی

    ۶ روز پیش
  • روژان

    00

    عالی

    ۷ روز پیش
  • ضحی

    00

    تا اینجا عالی

    ۷ روز پیش
  • مهدیه

    00

    عالی

    ۱ هفته پیش
  • فاطمه

    00

    خیلی خوب بود

    ۲ هفته پیش
  • یاس

    00

    عالی

    ۲ هفته پیش
  • سعیده

    00

    تا اینجا خوبه

    ۲ هفته پیش
  • fariba

    00

    عالی

    ۲ هفته پیش
  • Hadis

    00

    عالییی

    ۳ هفته پیش
  • راضیه نعمتی | نویسنده رمان

    ♥️

    ۳ هفته پیش
  • عاطفه

    00

    رمان خوبه میپسندم

    ۳ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.