پارت صد و چهل و یکم :

گره ریزی بین ابروهایش انداخت، از بس اخم نمی‌کرد بهش نمی‌آمد و با چهره‌اش نا آشنا بودم.
می‌خواستم عقب بکشم، بی‌خیال شوم. ولی بی‌قراری هایم که یادم می‌افتاد مرا برای نزدیک کردن خودم به حنا مصرتر می‌کرد. نکند حنا جدا شدن و دوری کردن از من را می‌خواست؟
- چیزی شده؟
تمام زورش را زد و لبخندی ساختگی بر لب نشاند.
- نه، چی می‌خواست بشه.
همچنان نگاهش به بیرون بود و نگاه من به

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۵۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.