پایلوت به قلم سمیرا حسن زاده
پارت صد و چهل و یکم :
گره ریزی بین ابروهایش انداخت، از بس اخم نمیکرد بهش نمیآمد و با چهرهاش نا آشنا بودم.
میخواستم عقب بکشم، بیخیال شوم. ولی بیقراری هایم که یادم میافتاد مرا برای نزدیک کردن خودم به حنا مصرتر میکرد. نکند حنا جدا شدن و دوری کردن از من را میخواست؟
- چیزی شده؟
تمام زورش را زد و لبخندی ساختگی بر لب نشاند.
- نه، چی میخواست بشه.
همچنان نگاهش به بیرون بود و نگاه من به
مطالعهی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵۹ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.