پایلوت به قلم سمیرا حسن زاده
پارت صد و چهل
زمان ارسال : ۴۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 2 دقیقه
نشنید.
بار دوم هم با همان لحن قبل و تن صدایی آرام صدایش زدم:
- حنا.
بازهم نشنید و بار سوم کمی صدایم را رساتر و به حجم عطوفت و مهربانیاش افزودم.
- حنایی ...
یکه خورد، آن زمانی که دختر دبیرستانی بود و دلش گرفته و اشک میریخت. برای بند آوردن اشکهایش، چنین دلداریاش میدادم و سعی در آرام کردنش داشتم. کنون بعد از سالها او را دومرتبه حنایی صدا کرده بودم و او را به یاد آن روز