پارت سیزده

زمان ارسال : ۲۵۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه

سوگل گفت:

ـ مجید! امین داشت غیبتتو می‌‌کرد. می‌‌گفت داری نماز قضاهاتو می‌‌خونی.

چشمان مجید شوخ شدند و رو به امین گفت:

ـ امین خودش رو با من اشتباه گرفته.

چادرم را روی سرم درست کردم و یک لحظه نگاهش به من افتاد و انگار با چشم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید