پارت بیست و یکم :

همچنان که مهمان ها به ادامه‌ی گپ و گفت شان مشغول شدند و نسبت فامیلی مامان و بابا با صاحبخانه داغ شد، مریم راهنمایی ام کرد بروم اتاقی که لباسم عوض کنم. هر چند سوده با لبخندهای پر معنی و خواهرانه تنهایم نگذاشت.


تا درِ اتاقی که مشخص بود ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.