پارت چهل و هفتم

زمان ارسال : ۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه

مایا در حالی که دستانش را به کمر تکیه زده بود، جلو آمد و مارتین را بازخواست کرد:
- این‌جاست؟!
مارتین با اطمینان به سمت خانه جلو رفت:
- آره خودشه! همین جاست. مثل اینکه اینجا هم از خرابی قبیله اون‌قدرها هم بی‌بهره نمونده!
مایا پوزخندی زد و پشتِ قدم‌های بلند مارتین دوره افتاد. ظاهر خانه کاملاً سیاه بود و انگار که سوخته باشد. سه ستون جلوی در بودند که دوتایشان این سمت و آن سمت را

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.