حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت ده
زمان ارسال : ۲۹۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه
فصل 7
سه ماهی میشد که در بیمارستان مشغول به کار بودم و به کارها رسیدگی میکردم. دختر جوانی فوت کرده بود و خوانوادهاش جیغ و فریاد میکردند. حالم بد شده بود. هر موقع با چنین مواردی رو به رو میشدم از کارم پشیمان میشدم. روحیهام حسا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
الهام
00رمان متفاوتیه قشنگه