پارت چهارده :

هاویار خشمگین به طرفش هجوم برد:
-بیخود می‌کنی وقتی مجبور می‌شی هر...
قدمی جلو برداشت و دخترک از ترس عقب گردکرد، حقش بود حالش را اساسی می‌گرفت. نهال قیافه‌ی معصومی به خود گرفت:
-پسرخاله به یاسر زنگ نزن.
اثر لحنش بود یا سحر صدایش؟ هرچه بود باعث شد کوتاه بیاید مردمکهایش حول صورت خسته‌و گرفته‌ی نهال چرخیدند نمی‌شد تنهایش بگذارد تا همان لحظات متوجه شد که دخترک برای تهران ما

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۶۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.