اینکا به قلم شهره احیایی
پارت یازده :
-جناب اگر اجازه بدید من توضیح بدم.
اردلان با گفتن حرفش در جایش جابهجا شد. اما سرهنگ اجازه نداد و گفت:
-این خانم اگر خودشون با همخونهشون مشکل داشتن باید از طریق ما اقدام میکردن.
هاویار با صدای خسته ای گفت:
-جناب می دونین مشکل ما چیه؟
نهال سرش را پایین انداخته بود هاویار لحنش شاکی بود:
-این که قانون بهجای اینکه بره یقهی خاطی رو بگیره...میآد مستقیم دستبند به شاک
مطالعهی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۶۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.