حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت هشتم
زمان ارسال : ۲۹۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
فصل 6
مادرم در حال صحبت تلفنی با امین بود و من هم در حال درست کردن غذا. مادرم که گوشی را سر جایش گذاشت، گفت:
ـ الهام امین زنگ زد گفت سوگل برای شام دعوتمون کرده.
ذوق کردم و گفتم:
ـ واقعاً؟! آخ جون دیگه از غذا درس ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما