پارت بیست و دوم :

پسرها با عماد می‌آمدند. بهارک و ساینا هم با بهنود. حوصلهٔ وراجی‌ و شیطنت بهارک را نداشت و تصمیم گرفت با نیلوفر و علیرضا همراه شود.
صندلی عقب لم داد و پاهایش را از کفش بیرون آورد. کف پاهایش از سرپا ایستادن زیاد می‌سوخت. توان گردش و تفریح را نداشت، اما نخواست برنامه‌ای را که عماد و بهنود ریخته بودند، خراب کند. بعد از یک روز کار فشرده و پر استرس این را حق بچه‌ها می‌دانست که شادی کنند. و

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۷۰ روز پیش تقدیم شما شده است.
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.