پارت بیست و یکم :

ماهنوش سر تکان داد و باز مشغول کارش شد. هر کس گوشه‌ای از کار را به دست گرفته و مشغول بود. بهنود با اصرار زیاد او را فرستاد که لباسش را تعویض کند و حاضر شود. قول داد تا او برگردد، کارها تمام شده باشد. وقت بیرون رفتن از آشپزخانه عماد را دید که روی میزها را دستمال می‌کشید. آن طرف‌تر بهارک و ساینا، دختر سرمه ایستاده بودند به حرف و خنده. از کنارشان می‌گذشت، کنایه‌وار گفت:
_ اینجوری می‌خواس

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۷۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.