تلالو هور به قلم نازنین هاشمی نسب
پارت پنجاه و سوم
زمان ارسال : ۲۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
برای توپیدن به مهرو آماده بودم، دلم میخواست دودستم را دورِ گلویش بگذارم و آنقدر گردنش را فشار دهم که نفسش از بیخ و بُن، قطع شود.
از همجنسهای او هیچ خوشم نمیآمد.
مهرو تا نگاه برزخیام را دید، سعی کرد وارد اتاقی شود که درست مقابلش قرار داشت اما؛ من نگذاشتم. بادستهایم مانعِ بزرگی برایش ساختم.
- برو دعا کن آقابزرگم روی اَمانتهاش خیلی حساسه.
پیاز داغش را زیاد کرد
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
مرسی پری جان، چشم اگه امکانش باشه سعی میکنم تعداد خطوط پارتها رو بیشتر کنم. مرسی از پیشنهادت🤍✨
۳ هفته پیشپری
00ممنون از اینکه جواب نظراتمون را میدین . قلمتون پایدار
۳ هفته پیشنازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
وظیفهاست پری جان🤍🙏🏻
۳ هفته پیشمریم گلی
00چقدر با مزه با هم کل کل میکنن ،هر دو شون صدمه دیده آن به نوع های مختلف ،خیلی رمانتون رو دوست دارم نویسنده جان ،موفق باشی عزیزم
۳ هفته پیشنازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
مرسی مریم گلی، نظر لطفته🤍✨ خوشحالم که همراه همیشگی رمان هستی🌹
۳ هفته پیشمهتاب
۲۳ ساله 00👏👏👏👏
۴ هفته پیشنازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
🌼✨
۳ هفته پیشستاره
10مث همیشه عالی💐خوبه مهروچشش ترسیده اینقدرزبون داره😂پارودم داوینچی نذارکه مث تابلومیچسبونتت به دیوار😁کلااعصاب نداره مهروهم آتودستش میده
۴ هفته پیشنازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
مهرو میترسه اما میخواد به راحتی دم به تله نده، ضعیف دیده نشد ولی خدا بخیر کنه ماجرای این دوتارو😂مرسی ازت گل🌹✨
۳ هفته پیشم.ر
10😅😍کل کل مهرو وداوین
۴ هفته پیشنازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
دیگه مغزی نموند براشون😅مرسی از همراهیت✨🌹
۳ هفته پیش
پری
20عالی بود ممنون اما کاش پارتهای شنبه یکم طولانی تر بود آخه دوروز چشم انتظاری میکشم بعد درعرض ۴ دقیقه زود تموم میشه.