تلالو هور به قلم نازنین هاشمی نسب
پارت پنجاه و چهارم
زمان ارسال : ۲۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه
خانم مروانی چند دقیقهی دیگر در اتاقم ماند و برایم از حسابها و روند ساخت پروژه سخنرانی کرد.
این زن آنقدر منضبط و بانظم بود که اگر در این شرکت حضور نداشت، همهچیز برهم میریخت و آشفته میشد.
با صدای درب شیشهای اتاقم، نگاهم را از خانم مروانی گرفتم و به آدمی که پشت درب اتاقم حضور داشت، چشم دوختم.
همین یکی را کم داشتم، انگار هیچکس جزء شرکت نمیتوانست مرا در جای دیگری پ
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
پری
10فکر کنم داوین عاشق مهرو میشه ممنون نویسنده جان
۳ هفته پیشMelodi
00😍👌👏💐
۳ هفته پیشمهتاب
۲۳ ساله 30چرا من اینقدر از عطرین بدم اومده .... طبیعه آیا ؟ 🤔🤔
۳ هفته پیشستاره
20سلام مرررسی ازنویسنده ی قشنگمون❤️،طوفان وسنامیاهستم خیلی م پایه م فقط پَرش مهرورانگیره طوری نیست😉❤️
۳ هفته پیشفاطمه ❤️
20از دست داوین 😡 کلافه مون کرده بس که الکلیه .آلرژی گرفتم والا ممنون نازنین جان 🌟🌟
۳ هفته پیشمریم گلی
40یعنی هر کسی به الکل رو بیاره مشکلاتش حل میشه ،واقعا برای داوین متاسفم ،ممنونم نویسنده جان
۳ هفته پیشم.ر
20پدر ما این داوین درآورده تقی یه توقی میخوره میره سراغ الکل مردک چندش🫠
۳ هفته پیشنازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
😂 چاره ی دیگهای برای آروم شدن نداره بیچاره بچه🥲😅 مرسی از همراهیت✨🌹
۳ هفته پیش
لیلی
10اه انقد بدم میاد الکل الکل به اینام میگن مرد؟؟؟؟