بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت صد و چهل و دوم
زمان ارسال : ۱۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
معصومه شالاپی توی صورت خودش کوبید. رنگ از روی فاطمه رفت! صدای ضربات دست معصومه که تکرار شد و پای ائمه را وسط کشید، فاطمه به آرامی سرش تشر زد:
-چه خبره؟ الان همه بیدار میشن. حواست به شیدا هست؟
زن کمی خودداری کرد. اما دوتایی توی شکم امیرطاها رفتند:
-کی کلهی صبح دکتر اومده که تشخیص داده و رفته؟ مگه الکیه؟ تازه دیروز بچه رفته بیمارستان.
رگهای تنش گرم شد. نفس
مریم گلی
00انشاالله با دعای مادرها حال دانیال خوب بشه و طاها از این دلواپسی بیرون بیاد ،ممنونم نویسنده جان