حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت دوم
زمان ارسال : ۱۰۳ روز پیش
فصل 2
صبح زود از خانه بیرون رفتم و روانه خانه شکوه شدم. هر طور که شده بود باید سر در میآوردم سوگل خانهاشان هست یا نه. دم در خانه شکوه که پیاده شدم اضطراب به جانم افتاد. چند قدم از در فاصله گرفتم و پشیمان شدم از آمدنم. صدایی از پشت سرم شن ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
عالی موفق باشید
۴۲ ساله 00عالی موفق باشید