پارت سی و هشتم

زمان ارسال : ۴۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

شوپه کنارش خوابش برد. جاوید خیلی خسته بود و گرمای دل‌انگیز هوا پلک‌هایش را گرم‌ می‌کرد. نفسی عمیق کشید و تمام خار و خس سینه‌ی مالامال از دردش را با نفسی سنگین به بیرون پرتاب کرد. خاطره‌ای شیرین و دور گویی پشت پلک‌هایش کمین کرده بود که به محض روی هم فشردن او را در بر گرفت:
- خب چی شد؟!
- چی چی شد؟
- مسخره نشو بگو ببینم.
صدایش را بالا برد دستانش را جلوی سینه‌اش رو به جاوید گرف

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.