پیله ی پروانه به قلم فرگل حسینی
پارت سیزده
زمان ارسال : ۲۹۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 11 دقیقه
چند نفری که در آنجا جمع شده بودند صحنه را ترک کردند وسوار ماشین هایشان شدند.اسمائیل هم به پروانه اشاره زد وپشت فرمان نشست.
پروانه درب جلو را باز کرد وبعد با ناامیدی تمام با آن مرد روبه روشد. مردی که حتی اسم ورسمش را نمی شناخت.
چه افتض ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زرنگاری
00این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
خوبه