پارت یازده :

ولادیمیر که تازه از ماجرا سر در آورده بود به شدت عصبانی شد. دست‌هایش را مشت کرد و فکر کرد که باید هر چه زودتر به دنیای خودش باز گردد. او باید با نبودش در طبقه‌ی زیرین جلوی این حمله را می‌گرفت. آقای نخود هر آش در سکوت به خشم این پسر کوچک نگاه می‌کرد که برخاسته بود. ولادیمیر با قدم‌های بزرگ و خشمگین به سمت خروجی اتاق به راه افتاد؛ اما پیش از خروجش، در باز شد و دو کودک دوقلو با کلی سر و صدا وا

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۹ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۸۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    🫢نمیتونی حدس بزنی بعدش چی میشه ولادیمیرواقعاجادومیشه

    ۱۲ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    😍😍😍

    ۱۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.