پارت پنجاه و یکم

زمان ارسال : ۳۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه

«داوین»
با آب سرد، با آب داغ پیشانی‌ام را سابیدم اما انگار هیچ فایده‌ای نداشت، آن اخطارِ خرگرفتگی از روی پیشانی‌ام پاک نمی‌شد که نمی‌شد.
یعنی این کار من بود؟ این هنرنمایی بچه‌گانه، کار من بود!
چرا چیزی از دیشب یادم نمی‌آمد!
دو دستم را دوطرف لبه‌‌ی روشویی سپید رنگ قرار دادم و نفس‌های سنگینم را خشمگین بیرون فرستادم.
نگاه آخر را به چهره‌ی خود درون آینه‌ی گِرد سرو

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • لیلی

    10

    من که گفتم این مهرو خیلی خنگه بابا نازنین جون درجه خنگیشو کم کن رسواشدیم ما مونثین😂😂😂 درضمن خوش بدرخشی بانو..دلت خوش تنت سالم ان شاءالله 🥰❤️❤️

    ۴ هفته پیش
  • پری

    10

    چرا مهرو اینقد ضایع بازی در میاره . خب داوینچی که فهمید کار کیه

    ۴ هفته پیش
  • Aa

    10

    👏👏👏🙏💐

    ۴ هفته پیش
  • فاطمه ❤️

    10

    خیلی خوبه 😁🌹🌹

    ۴ هفته پیش
  • م.ر

    10

    ای خدا چقدر جالب😂🤣

    ۴ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.