پارت هفتاد و ششم :

بدنی که بارها درهم شکسته بودش و حالا تنها ابزاری بود برای انتقام از دنیا، از تپش، و حتی از خودش.

عصبی از همه و هرکس، دستانش را کمی بالاتر آورد، از روی سینه‌ی دختر گذشت و درست جایی میان گلوی باران ایستاد. بعد تمام وزنش را روی او انداخت و همزمان ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.