شدو به قلم ملیکا کمانی
پارت هفتاد و ششم :
بدنی که بارها درهم شکسته بودش و حالا تنها ابزاری بود برای انتقام از دنیا، از تپش، و حتی از خودش.
عصبی از همه و هرکس، دستانش را کمی بالاتر آورد، از روی سینهی دختر گذشت و درست جایی میان گلوی باران ایستاد. بعد تمام وزنش را روی او انداخت و همزمان ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ملیکا
00ای کاش لا اقل با خاکسترش این کار رو نمیکرد🤥