پارت هجده :

هیچ‌وقت اندازه آن لحظه و آن روز از حضور بهارک احساس خوشحالی و رضایت نداشت. فکر کرد چه خوب که بهارک به کمک اقبال رفته بود. اگر نبود، قطعاً در ازدحامی که همزمان با ورود دوستان هم‌دانشگاهی‌اش و همکلاسی‌های دبیرستانش و همسایه‌های مامزی پیش آمده بود، افسار کار از دستشان در می‌رفت. فقط مانده بود او کی این همه حرفه‌ای شده بود که بهنود گفت:
_ از بس که هر روز با دوستاش می‌ره کافه، توله تا

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۸۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.