پارت نود و چهارم :

شب از نیمه گذشته بود که به خانه رسیدیم .بعد از سالن همگی برای بدرقه عروس و داماد تا در خانه شان رفته بودیم .من و مادرم و ایمان در ماشین عمو نشسته بودیم .عمو و زن عمو آنقدر برای این مدت از من تشکر کرده بودند که من شرمنده ی محبت هایشان شدم .برق رضایت در چشمان مادرم ،نشان از خوشحالی اش برای محمد بود .او همیشه محمد را به مانند پسرش دوست داشت و امشب نیز برای لحظه ای ،زن عمو را رها نکرده بود .

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۸۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.