پارت نود و سوم :

پگاه پایین لباسش را گرفته بود و دوشادوش محمد خرامان ،خرامان راه می رفت نمی دانم این دو هفته چگونه گذشته بود ،فقط می دانم که تمام این دو هفته را از صبح تا شب مشغول خرید عروسی و تدارکات مراسم بودیم .عمویم برای محمد سنگ تمام گذاشته بود .از ته قلبم برای محمد و پگاه خوشحال بودم ،از اینکه در چشم های پگاه برق زندگی را می دیدم ،احساس شادی زائد الوصفی در وجودم ریشه دوانده بود .همه ی ما به گونه ای نگ

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۸۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.