پارت بیست و نهم

زمان ارسال : ۲۹۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه

طاهر گفت:
_همین الان توی دستت بود!
_خب بود الان نیست!
پیام گفت:
_خیلی خب آروم! من خودم گوشیمو روشن می‌کنم!
وسط اون تاریکی و ترس من فقط منتظر بودم چراغ قوه ی موبایل پیام روشن بشه تا حداقل جلوی پامو ببینم. نگینم که مشخص بود اصلا نمیتونه تکون بخوره چون خونه کاملا تاریک بود و منم جرئت نداشتم پرده رو بکشم کنار بلکه یه نور کوچیک بیاد داخل.
تو اون چند ثانیه دعایی نبود که نخون

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Niloofar

    00

    خیلی دلم میخاد بدونم مشکل طاهر و نگین چیه😬

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.