پارت بیست و پنجم

زمان ارسال : ۲۲۷ روز پیش

ﺩﺭﺣﺎﻟﯽﮐﻪ




ﻫﻨﻮﺯ ﺩﺭ ﺗﻴﺮﺭﺱ ﻧﮕﺎﻩﻫﺎﯼ ﺧﻴﺮﻩﯼ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ

ﻭ ﺗﺎ ﺁﻣﺪﻥ ﮔﺎﺭﺳـﻮﻥ ﭼﻴﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ. ﮔﺎﺭﺳـﻮﻥ ﭘﺴـﺮ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ

ﺑﻮﯼ ﻗﻬﻮﻩ ﻣﯽﺩﺍﺩ؛ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻴﺰ ﺍﻳﺴـﺘﺎﺩ ﻭ ﻣﻨﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳـﺖ ﺍﺳـﺘﺎﺩ

ﺩﺍﺩ. ﺍﺳــﺘﺎﺩ ﺑﺪﻭﻥﺍ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید