رویای مهتاب به قلم مبینا طاهری طیب
پارت بیست و پنجم
زمان ارسال : ۲۹۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
ﺩﺭﺣﺎﻟﯽﮐﻪ
ﻫﻨﻮﺯ ﺩﺭ ﺗﻴﺮﺭﺱ ﻧﮕﺎﻩﻫﺎﯼ ﺧﻴﺮﻩﯼ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ
ﻭ ﺗﺎ ﺁﻣﺪﻥ ﮔﺎﺭﺳـﻮﻥ ﭼﻴﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ. ﮔﺎﺭﺳـﻮﻥ ﭘﺴـﺮ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ
ﺑﻮﯼ ﻗﻬﻮﻩ ﻣﯽﺩﺍﺩ؛ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻴﺰ ﺍﻳﺴـﺘﺎﺩ ﻭ ﻣﻨﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳـﺖ ﺍﺳـﺘﺎﺩ
ﺩﺍﺩ. ﺍﺳــﺘﺎﺩ ﺑﺪﻭﻥﺍ ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
مریم گلی
30به نظر منم یه روز در هفته باعث میشه رمان از یاد آدم بره ،لج بازی کردن اونم در امر ازدواج در واقع تیشه به ریشه خود زدن است ممنون نویسنده جان