پارت بیست و ششم

زمان ارسال : ۲۱۹ روز پیش


ﻋﻤﺎﺩ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺷـﺎﻫﺪ ﺍﺳـﺘﺎﺩ ﻭ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﺑﻮﺩ. ﮐﺴـﯽ

ﺩﺭﻭﻧﺶ ﻣﯽﮔﻔﺖ ﺑﺎﻳﺪ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﺪ، ﺍﺻــﻼ ﺍﺯ

ﺍﻭﻝ ﻫﻢ ﻗﺮﺍﺭﺵ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺗﻌﺼﺒﯽ ﻋﻤﻴﻖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ﺟﻮﻻﻥ ﻣﯽﺩﺍﺩ،

ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﮐﺴـﯽ ﺁﻥﭼﻪ ﮐﻪ ﺣﻖ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻮﺩﻩ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷـﺘﻪ ﺍﺳـﺖ؛ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید