پارت پنجم

زمان ارسال : دیروز

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

دختر بیهوش روی زمین افتاده‌بود و اهالی محله دورش حلقه زده‌بودند. پیرزنی لیوانی آب آورد و کمی از آن را روی صورت زردش پاشید؛ مردی با تردید سرتاپای دختر را برانداز کرد و سپس رو به جمع گفت:
- یکی بره به آقا بهمن خبر بده که بیاد ببینه چی شده؛ شاید دارویی مصرف می‌کنه!
چند نفر تایید کردند و محمدامین، پسر سیزده‌ساله‌ی فرحناز را به خانه‌ی نهال فرستادند.
در همان بحبوحه و آشوب، صدایی

15
981 تعداد بازدید
4 تعداد نظر
5 تعداد پارت

اطلاعیه ها :

سنا فرخی : ۱۰ ساعت پیش

سلام به همه!
خیلی خوش حالم که با جدیدترین رمانم در کنارتون هستم😍 امیدوارم از این رمان لذت ببرید و در کنار هم لحظات دلنشینی رو سپری کنیم. اگه از خوندن این رمان لذت می‌بری، ممنون میشم لایک کنی و کامنت بذاری👌🏼♥️
پیج اینستاگرام نویسنده هم دنبال کنید که تیزرها و اخبار رمان اون جا گذاشته میشه👇🏼🌸
@sanfarokhi

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید