پارت چهارم

زمان ارسال : دیروز

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

ترسیده قدمی عقب برداشت و به دروازه‌ی مشکی رنگی که گمان می‌کرد خانه‌ی عمه رضوان -که عمه‌ی او نبود و از روی عادت او را به این نام می‌خواندند- باشد. ناخودآگاه چنگی به مانتوی سرمه‌ای رنگش زد و بی‌اختیار کاسه‌ی چشمانش تر شد.
دختری از حیاط خانه فریاد می‌زد و صدای ناله‌های پر دردش تمام محله را پر کرده بود؛ آن قدر پرسوز که یک لحظه حتی پرندگان هم از فریاد ایستادند. چیزی نمی‌دید تا لحظه‌

15
935 تعداد بازدید
4 تعداد نظر
5 تعداد پارت

اطلاعیه ها :

سنا فرخی : ۸ ساعت پیش

سلام به همه!
خیلی خوش حالم که با جدیدترین رمانم در کنارتون هستم😍 امیدوارم از این رمان لذت ببرید و در کنار هم لحظات دلنشینی رو سپری کنیم. اگه از خوندن این رمان لذت می‌بری، ممنون میشم لایک کنی و کامنت بذاری👌🏼♥️
پیج اینستاگرام نویسنده هم دنبال کنید که تیزرها و اخبار رمان اون جا گذاشته میشه👇🏼🌸
@sanfarokhi

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید