اورینا به قلم سنا فرخی
پارت سوم :
نهال بیاختیار لبانش را چین داد و کلمات را با خشم به بیرون پرتاب کرد:
- من داستان نمیگم! من دو سال و هفت ماه و بیست روزه که دارم با یه عذاب دست و پنجه نرم میکنم! من ثانیه به ثانیهی اون... اون صحنهی وحشتناک رو هرروز و هرشب توی ذهنم تکرار می ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Ariel
00سلام نویسنده عزیز من عاشق رمانت شدم واقعا عالیه