اورینا به قلم سنا فرخی
پارت دوم
زمان ارسال : دیروز
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
دیروز وقتی برای بازی با دخترخالهاش گلسا، به خانهی خالهطوبی رفته بود، ناخواسته شنید که طوبی از حال و روز نهال برای همسایهشان میگفت. میگفت نهال جنزده شده و هیچ دعانویس و رمالی نمیتواند درمانش کند! میگفت باید او را به پسرِ عزب کبیری بدهند تا از دستش خلاص شوند. تیدا به سختی خودش را مشغول بازی نشان داد و دندان فشرد تا بر سر خاله طوبایی که همیشه مقابل مامانسمن خودش را دلسوز و غ
اطلاعیه ها :
سلام به همه!
خیلی خوش حالم که با جدیدترین رمانم در کنارتون هستم😍 امیدوارم از این رمان لذت ببرید و در کنار هم لحظات دلنشینی رو سپری کنیم. اگه از خوندن این رمان لذت میبری، ممنون میشم لایک کنی و کامنت بذاری👌🏼♥️
پیج اینستاگرام نویسنده هم دنبال کنید که تیزرها و اخبار رمان اون جا گذاشته میشه👇🏼🌸
@sanfarokhi