پارت پنجاه و هشتم

زمان ارسال : ۲۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه

چشم‌های آرش چون ذغالی گداخته بود و تنش آشکارا می‌لرزید از وحشت کاری که قرار بود انجام دهند. دست امیر روی شانه‌اش فشرده شد، با صدایی مرتعش کنار گوشش زمزمه کرد: برگشتیم چیزی نگی که همه‌شون به هم می‌ریزن... نصفه‌شب میان سراغ اون سه‌نفر و طوری که خودشونم متوجه نشن چه اتفاقی داره میفته، می‌برنشون.
اشک از گوشه‌ی چشم آرش چکید و لب زد: یکتا... حنا...!
- اگه به قولشون وفا کنن که جای بدی ن


دانلود رمان عاشقانه زندگی را نمی بازم از صدیقه سادات محمدی (نگار) در دنیای رمان https://novelonline.ir دانلود رمان عاشقانه زندگی را نمی بازم از صدیقه سادات محمدی (نگار) در دنیای رمان https://novelonline.ir دانلود رمان عاشقانه زندگی را نمی بازم از صدیقه سادات محمدی (نگار) در دنیای رمان https://novelonline.ir دانلود رمان عاشقانه زندگی را نمی بازم از صدیقه سادات محمدی (نگار) در دنیای رمان https://novelonline.ir دانلود رمان عاشقانه زندگی را نمی بازم از صدیقه سادات محمدی (نگار) در دنیای رمان https://novelonline.ir

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Hoda

    00

    💜

    ۳ هفته پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    ای وای مهوا رو و کجا بردن😯😯عالیییی بود مرسییی نگارجونم مرسی که پارت ها رو جبران کردی💋❤️

    ۳ هفته پیش
  • ساناز

    00

    🧡🤎💜🩵💙❤️💚💛

    ۴ هفته پیش
  • پرنیا

    10

    وای خدا کنه اتفاقی براشون نیقته

    ۴ هفته پیش
  • مریم گلی

    10

    بیچاره ها عجب گیری افتادن ،معلوم نیست قراره چه بلایی سرشون بیاد ،بچچاره مهوا که معلوم نیست قراره چه بلایی سرش بیارن ،مثل همیشه بی نظیری نگار جون 🙏♥️💓💓

    ۴ هفته پیش
  • م.ر

    10

    🤗🤗ممنون بانو

    ۴ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.