معصومیت از دست رفته به قلم فرگل حسینی
پارت ششم
زمان ارسال : ۳۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
_یه نفرو دیگه رو پیدا کن که هیچ ربطی به اونا نداشته باشه.
مصطفی شانهای بالا انداخت.
_چون خانوادهای دختریم زشته ما قرار عقد و عروسی تعین کنیم ؟باز میگم تو یه جوری پیش ثریا خانوم حرفو...
نگذاشت که جملهی شوهرش کامل شود.به سمت او هجوم آورد و درب قابلمه را از دستش بیرون کشید.
_ده بار گفتم به غذا ناخونک نزن..
درب قابلمه را محکم روی آن قرار داد.مصطفی با تعجب دست هایش را توی ه
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
Zarnaz
۲۰ ساله 00فول عالی مرسی فرگل جونم ❤️💋
۴ هفته پیشNazi
10عالی
۴ هفته پیشAa
00👏👏🙏🌹
۴ هفته پیشساناز
00🧡🤎💜🩵💙❤️💚💛
۴ هفته پیشHadis
۲۱ ساله 10عالیه نویسنده جان پر قدرت ادامه بده❤️
۴ هفته پیشHadis
۲۱ ساله 20بیچاره لیلا و ماهیر که نمیدونن چی شده اصن وچی قراره سرشون بیاد البته ماهم نمیدونم ایشالا که زود زود میفهمیم😁😂
۴ هفته پیشHadis
۲۱ ساله 00سرنوشت زنای خاندانشون چیه
۴ هفته پیشم.ر
00فرگل جون مرسی ✨️
۴ هفته پیشکُلثوم
00مرسی فرگل جون بوس ب لپت😘😘
۴ هفته پیش
طاها
00عالی