پارت پنجم

زمان ارسال : ۳۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

لیلا خودش را درون اتاق انداخت.دکمه های مانتویش را باز کرد وآن را گوشه‌ای انداخت.اتاقش تقریبا کوچک بود اما برای یک نفر خیلی هم خوب وبزرگ محسوب میشد!تختش چسپیده به دیوار و کنار پنجره بود.پنجره‌ای که رو به خیابان اصلی باز میشد.یک کمد دیواری کِرم رنگ ویک میز آرایش به همین رنگ داشت.خودش را مقابل آینه‌ی قدی برانداز کرد.دستی به گونه‌اش کشید وشیرینی‌بوسه‌ی ماهیر را به خاطر آورد.لبخندی روی ل

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • طاها

    00

    عاای

    ۱ هفته پیش
  • طاها

    00

    عالی

    ۱ هفته پیش
  • طاها

    ۴۰ ساله 00

    تااینجا خوب

    ۱ هفته پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    چرا مامانه راضی نیست که ماهیر و لیلا باهم ازدواج کنن؟ عالی بود مرسی فرگل جونم ❤️❤️💋💋

    ۴ هفته پیش
  • Hadise

    ۲۱ ساله 10

    تا این قسمت که عالی بود مشتاقم زودتر ادامشو بخونمو ببینم چه چیز هایی اتفاق افتاده که باعث زندان رفتن لیلا شده

    ۱ ماه پیش
  • سمانه

    ۴۲ ساله 10

    سلام رمانتون تا اینجا عالی بود وای مامانش چرا اینجوری بود آدم دل آشوبه میگیره

    ۱ ماه پیش
  • ساناز

    10

    عالی🧡🤎🩵💜💙❤️💛💚🧡🤎🩵💜💙❤️💛💚🧡🤎🩵💜💙❤️💛💚🧡🤎🩵💜💙❤️💛💚🧡🤎🩵💜💙❤️💛💚🧡🩵🤎💜💙❤️💛💚🧡🤎🩵💜💙❤️💛💚🧡🤎🩵💜💙❤️💛💚🧡🤎🩵💜💙❤️💛💚🧡🤎🩵💜💙❤️💛💚

    ۱ ماه پیش
  • Aa

    20

    سلام فرگل جون خوش برگشتین ممنون بابت رمان زیباتون👏🙏🌹

    ۱ ماه پیش
  • اسرا

    40

    مادرچقدرخبیث دخترش نامزدداره بازدنبال شوهرمی گرددمشکلش چیه بااین خانواده🤔🙏

    ۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.