خیال گلستان به قلم ساناز لرکی
پارت بیست و دوم
زمان ارسال : ۱۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
بعد آرام چشمهایش را بست و در آرامشی که بر جانش مستولی شده بود، غرق شد. دست خودش نبود، این مرد که به راحتی نادیدهاش گرفته بود برایش حکم یک مسکن را داشت؛ مسکن که نه، مهرداد برایش مفهوم نفس کشیدن بود. با توقف ماشین هوشیار شد؛ اما نمیتوانست چشمهایش را باز کند. مهرداد پیاده شد و کمی بعد دوباره سوار شد. وقتی صدایش زد پرنیان لاجرم چشم گشود. مهرداد درحالیکه در ظرف آلومینیمی را باز میکرد
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
ساناز لرکی | نویسنده رمان
❤️❤️
۱ هفته پیشسمانه
۴۲ ساله 20نویسنده جون رمانت عالیه قلمت مانا ولی تو رو خدا میشه تعداد پارت ها رو زیاد کنی یا پارت های طولانی بزاری موندیم تو خماری ممنون عشقم
۲ هفته پیشسمانه
۴۲ ساله 20کاش پرنیان عاقل بشه دست از مهرداد که هم خدا رو میخواد هم خرما رو برداره واقعا از ضعف پرنیان متنفرم آنقدر که به مهرداد علاقه داره کاش کمی هم به غرورش اهمیت می داد
۲ هفته پیشستاره
10میشه پرنیان دست از دوست داشتن مهرداد برداره؟ و بچسبه به غرورش😮 💨اعصابم خرد شد از دست پرنیان کی میخواد بیدار بشه😔دلم میخواد از مهرداد متنفر بشه
۲ هفته پیشنسترن
20دوس دارم برنده ی این داستان پرنیان باشه الناز بره به درک .رمانتم حرف نداره💜
۲ هفته پیشسوگند
20لطفا اگه میشه تعدادپارت هابیشترکنید🥰 انتظار خیلی سخته🤭
۲ هفته پیش
عالی
00عالی