خیال گلستان به قلم ساناز لرکی
پارت بیست
زمان ارسال : ۱۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
- کدوم آتیش! اگه پرنیان نبود هیچوقت اینجوری بین من و الناز شکرآب نمیشد!
پرنیان نماند تا بیشتر بشنود. تا همینجا کافی بود. از خانه بیرون زد. مهم نبود چه بلایی بر سرش میآید فقط میخواست برود. سوار اولین ماشینی که عبور میکرد، شد. گوشیاش که زنگ میزد را از جیبش بیرون آورد. مهرداد بود. اجازه داد قطع شود و بعد پیام داد.
- سلام، عزیزم من جایی کار دارم، خودم برمیگردم. ممنون
asal
20تروخداااا بیشتر پارت بزارین خیلی جذابههه