خیال گلستان به قلم ساناز لرکی
پارت هجده
زمان ارسال : ۱۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
چشم که گشود در بیمارستان بود. صدای جر و بحث مهریجان و مهرداد میآمد که شبیه پچپچ بود.
- طفل معصوم رو میخوای ول کنی، کجا بری؟!
- کلی مهمون منتظر منن؛ عاقد اومده، اون دختر بیچاره صدبار زنگ زده.
- چه قدرم که اون دخترهی ورپریده بیچارهست!
- دیدی که دکتر گفت خطر رفع شده، دیگه موندمون فایده نداره.
- خطر رفع شده! دختره سکته کرده، یعنی سکتهش دادی! به خدا تن آقاجونت توو
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
انا
10مطمئنم یه روز مهرداد پشیمون میشه
۲ هفته پیشسهراب
10چقدر یه آدم می تونه پر رو باشه اگه سر سوزنی برای پرنیان ارزش قائل بود یا حداقل عذاب وجدان داشت باید حضانت بچه رو بهش می سپرد تا بره دنبال زندگیش ولی اینو هم ازش دریغ کرد مرتیکه بیشعور
۳ هفته پیشنسترن
10فردی که اینجوری به همسرش پشت کنه قطعا جایی شکست میخوره
۳ هفته پیش
نرگس
10خیلی خوبه