خیال گلستان به قلم ساناز لرکی
پارت هفده :
صدای مهریجان آمد که باحرص گفت:
- اونی که رفتارهاش درست نیست تویی و اون دخترهی هرجایی!
با صدای مهرداد که نام مادرش را صدا زد صدایش را بالاتر برد و ادامه داد:
- مهرداد دیگه اسم منو نیار، زن آفتاب مهتاب ندیدهت رو ول کردی داری میری با دختری که معلوم نیست، این چند ساله کجا بوده؟
- اینش به خودم مربوطه، امشب میای یا نه؟
- معلومه که نمیام. تو دیگه داری شورشو درمیاری مهرداد
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۱۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
پرنیا
00به چه دردی میخوری مهرداد،نمیتونم حتی تصور کنم این حال پرنیان رو
۱ ماه پیشمامان آیین
00خودمو میزارم جاش حس میکنم سکته مغزی میکنم از شدت فشار
۳ ماه پیشساناز
10الناز عمرا برگشته باشه روز عروسیش اون جزئیاتم یکی به گوشش رسونده الانم با نقشه اومده ببینم التماس های مهرداد وقتی نازی و پرنیان نگاهش نمیکنن
۴ ماه پیشفاطیما
10پرنیان میخواد تا آخر مظلوم بمونه یا اقتدار از خودش نشون میده؟
۴ ماه پیشساناز لرکی | نویسنده رمان
اسپویل کنم؟
۴ ماه پیشسمانه
10از مهرداد بدم میاد همچین آدمهایی باید از زندگی حذف بشن
۴ ماه پیشساناز لرکی | نویسنده رمان
دقیقا
۴ ماه پیشم.ر
10آخه چقدرظالم خدا اینجور نامرد از روی زمین محو کنه🥲
۴ ماه پیش
گندم
00واقعا قشنگه خیلی عالیه