پارت پانزده :

مردمک چشمان مهرداد تا سرحد ممکن گشاد شد. بهت‌زده پرنیان را نگریست. گویی ناامیدانه قصد داشت حقیقت یک ماجرا را واکاوی کند. ظاهرا بعد از کنار رفتن پرده‌های خشم، به دور از خط و نشان کشیدن و فرای آن‌چه تظاهر می‌کرد هنوز به همسری که قصد رها کردنش را داشت، اهمیت می‌داد. از جا بلند شد و به پریماه نگاه کرد، گویی تصدیق می‌خواست تا باور کند واقعا درست شنیده است:
- شما چی گفتی؟
پرنیان به زح

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۱۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • پرنیا

    00

    غم به دلم میشینه که انقد زنا محجوب و مجبور به سکوتن 😢😢

    ۱ ماه پیش
  • مامان آیین

    00

    خیلی خانومی میکنه حیفش واقعا ،کاش اینقدر بی***نبود

    ۳ ماه پیش
  • سهراب

    00

    چقدر زندگی بی ارزشه که یه زن به خاطر بچش و به خاطر اینکه شوهرش با بچه آزارش نده مجبوره به زندگی با این مرد ادامه بده و تحقیر هاش رو تحمل کنه

    ۴ ماه پیش
  • ساناز لرکی | نویسنده رمان

    واقعا

    ۴ ماه پیش
  • سهراب

    00

    این داستان بر اساس یک رمان واقعی هست یا با با ذهن خلاق خودتون خلقش کردید ؟؟

    ۴ ماه پیش
  • ساناز لرکی | نویسنده رمان

    با توجه به دردهای جامعه‌ست.

    ۴ ماه پیش
  • جی جی

    00

    خوب بود دوسش داشتم

    ۴ ماه پیش
  • ساناز لرکی | نویسنده رمان

    خیلی هم عالی

    ۴ ماه پیش
  • سوگند

    00

    تااینجا خوب بوده خسته نباشید🥰 امیدوارم پرنیان تواین جدایی طاقت بیاره ومهرداد دوباره به زندگیش برگرده.

    ۴ ماه پیش
  • ساناز لرکی | نویسنده رمان

    عزیزم ممنونم از نظرت

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.