پارت چهارده :

پریماه داشت با تلفن حرف می‌زد و شرایط پیش آمده را توضیح می‌داد. ظاهرا کسی نگرانش شده بود، ساعت چهار صبح زن بیچاره را زا به -راه کرده بود. بالاخره وقتی پرنیان پیاده شد، پریماه با دست اشاره کرد چمدان‌ها را می‌آورد و پرنیان می‌دانست چاره‌ای جز قبول لطفش ندارد. با قدم‌هایی کوتاه به سمت در بزرگ خانه‌ی‌ مهری‌جان رفت. دستش را روی زنگ گذاشت، اما در فشار دادن مکث کرد. تمام کارهایش در لفافه-ی

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۱۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • پرنیا

    10

    این مهرداد چقد بیلیاقته بخاطر یکی که ولت کرده داری با این بیچاره اینجوری رفتار میکنی😒😒

    ۱ ماه پیش
  • مامان آیین

    00

    واقعا مردا اینجورین اگه یکیو دوس نداشته باشن راحت کنارش میزارن اصلا به این فک نمیکنن چه به سر روان طرف میاد.

    ۳ ماه پیش
  • سمانه

    00

    این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد

  • نهال

    00

    اخه چرا ایقد این تیکه یخ و دوست داری پرنیان.واقعا درک نمیکنم.

    ۴ ماه پیش
  • م.ر

    00

    آخه آدم چقدر نامرد😖

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.