پارت سیزده

زمان ارسال : ۲۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

آرام از جا بلند شد. کتاب‌ها و لباس‌های نازی را بی‌سروصدا جمع کرد و بعد به اتاق خودشان رفت. نمی‌توانست همه‌ی وسایلش را جمع کند. بعدها وقت می‌کرد بیاید و بقیه‌ی وسایلش را بردارد. خوشبینانه فکر کرد شاید هم مهرداد که بیدار شد، دلتنگ‌شان شود. خودش هم می‌دانست این خیال واهی است. وسایل را به زحمت به طبقه‌ی پایین برد و به پریماه زنگ زد. زن بیچاره چهار صبح کاملا خواب‌آلود بود، اما وقتی پرنیا

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • .

    01

    خیلی رمان خوبیه 😍

    ۲ هفته پیش
  • ستاره

    00

    چقدر گریه کردم😔داستان خیلی قشنگیه با غم شروع شد اما امیدوارم با شادی تموم بشه

    ۲ هفته پیش
  • م.ر

    00

    امیدوارم روزی برسه محکم باشه پرنیان

    ۴ هفته پیش
  • نهال

    00

    طفلی چیقد گناه داره.انشالا روزی برسه که مهرداد به دست و پاش بیوفته و الناز بازتنهاش بذاره

    ۴ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.