خیال گلستان به قلم ساناز لرکی
پارت دوازده
زمان ارسال : ۲۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
اگر او نمیخواست مسؤلیت قبول کند قطعا یک نفر باید از دنیای کوچک دخترشان حمایت میکرد. مثل یک مادر رفتار کرد نه مثل یک زن. سر بلند نکرد. سکوت را نشکست و اعتراضی نکرد. سنگینی نگاه مهرداد را روی خودش حس میکرد، اما این بار دلش برای توجه او غش نمیرفت. تمام دنیایش را روی سرش خراب کرده بودند و در زیر لایهی ویرانه-های آن، حس جدیدی به نام تنفر میلولید و افسوس که این تنفر هنوز آغشته به عشق
پرنیان
10خوب