خیال گلستان به قلم ساناز لرکی
پارت دوازده :
اگر او نمیخواست مسؤلیت قبول کند قطعا یک نفر باید از دنیای کوچک دخترشان حمایت میکرد. مثل یک مادر رفتار کرد نه مثل یک زن. سر بلند نکرد. سکوت را نشکست و اعتراضی نکرد. سنگینی نگاه مهرداد را روی خودش حس میکرد، اما این بار دلش برای توجه او غش نمیرفت. تمام دنیایش را روی سرش خراب کرده بودند و در زیر لایهی ویرانه-های آن، حس جدیدی به نام تنفر میلولید و افسوس که این تنفر هنوز آغشته به عشق
مطالعهی این پارت حدودا ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۲۱ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
مامان آیین
00واقعا چطور میشه اینقدر معصوم بود !!!