تاریکترین سایه به قلم فاطمه مهدیان
پارت شصت و هفتم :
در تحلیل رفتارهای آریا مانده بودم.مرا هر لحظه یه یک سمت میکشید.برخلاف میلم از روی صندلی بلند شدم و با آریا همراه شدم.اصلا انتظار این حجم از سکوت را نداشتم ولی آریا تا رسیدنمان به خانه حتی یک کلمه هم حرف نزد.مرا به طور کامل نادیده گرفت.با توقف ماشین گفت:
_ برو کیف مامانمو از داخل اتاقش بیار …یالا
درب را باز کردم و از ماشین پیاده شدم. زیپ کیفم را به نیت پیدا کردن کلید خانه، باز کردم