پارت شصت و چهارم :

صدایش زدم که به سمتم برگشت و گفت:
_از صبح کدوم قبرستونی هستی؟؟من پول مفت به شما دا‌دم…مامانم صبح فشارش بالا رفته و تو پی خوشگذرونی بودی؟
حتی نیم نگاهی به من نینداخته بود‌.صدایش را وسط کوچه بلا برده بود :
_ کدوم قبرستونی بودی؟؟…تن لشتو تکون بده…مامانم همراه خانوم میخواد
با صدای که بر اثر بغض در هم شکسته بود .گفتم:
_ منن…من …شب بدی داشتم..
بر سقف ماشین کوبید و فریاد

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۳۰ روز پیش تقدیم شما شده است.

رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    🙏

    ۶ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.