پارت پنجاه و پنجم :

دستش را از زیر دستم بیرون کشید.انگار موجودی چندش بر روی دستش قرار دارد.دستش را تکان داد و فریاد زد:
_خفه شو احمق.بچه وسط اتوبان چیکار میکنه؟!.
پلک‌هایم را بر هم کوبیدم تا اشک‌هایم در حصار چشمم بمانند.
دهانم برای تولید هیچ آوایی از هم باز نشد!.نمیدانستم چه چیزی آنقدر او را بهم ریخته است.آریا دستش را پیش برد و ضبط را روشن کرد.آهنگ بی کلامی از موسیقی هنگدرام فضای ماشین را پر کرد.س

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۴۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Sahar

    00

    وای نمیشه من این میترا و ایمان رو خفه کنم😡 امیدوارم موقعی که ایمان همونجور که تو خلاصه گفته شده کشته میشه قتلش گردن این سایه نیافته و گردن این میترا گوربه گور شده بیافته😈نمیشه😤😌مثل همیشه عالی😍

    ۱۱ ماه پیش
  • فاطمه مهدیان | نویسنده رمان

    یک سوپرایز بزرگ در راهه😉

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.