پارت هشتاد و چهارم

زمان ارسال : ۱۳۲۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه

درب منزل شریفه‌خانم باز بود و هستی مقابل مهراد ایستاده و با صدای بلند فریاد می‌زد:

- هیچی نگو مهراد... فقط خفه شو و گمشو از این‌جا برو!

مهراد ملتمسانه می‌گفت:

- هستی بذار واست توضیح بدم، باورکن این عکسا مال الان نیست!

هستی بی‌ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.