خواهر خوانده به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت هشتاد و سوم
زمان ارسال : ۱۳۲۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
حسام سر روی شانه خماند و صورتش از درد کمی جمع شد و با لبخند نمکینی گفت:
- تو که تا دیروز میگفتی بابا نمیخوای!
- خب الان که دیدیش کنجکاوم ازش بدونم.
نفسش را بیرون داد و لب باز کرد:
- نه معتاد بود، نه بیشخصیت و نه بداخلاق! شب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
هیوا
30ب نظر من مهراد و ندا و ارش دستشون باهم ت یه کاسس و مهرادم وقتی فهمید که نیهان فهمیده ک ندا و ارش میخان سر هستیو شیره بمالن مهراد خاس که یکم قضیه رو جم وجور کنه تا نیهان بیشتر از این بو نبره